دیروز حماسه (نشریه 329)
هر وقت می خواستيم ( از جبهه) با سيد برويم توي شهر قدمي بزنيم ، يکي دو نفر جلوتر مي رفتند تا اگر بوي کباب شنيدند، خبر کنند تا از مسیر دیگری بریم!. به بوي کباب حساسیت داشت، خيلي حالش بد مي شد! يک بار خيلي اصرار کرديم که چرا؟ گفت : « اگر در ميدان مين بودي و به خاطر اشتباهي ، مين فسفري عمل مي کرد و دوستت براي اينکه معبر و عمليات لو نرود ، آن را مي گرفت زير شکمش و ذره ذره آب مي شد و حتي داد هم نمي زد و از اين ماجرا فقط بوي بدن کباب شده توي فضا مي ماند ، تو به اين بو حساس نمي شدي؟...