دیروز حماسه (نشریه 326)
هرسه تاشان فرمانده لشکر بودند ؛ مهدی باکری ، مهدی زین الدین و اسدی. می خواستیم نماز جماعت بخوانیم . همه اصرار می کردند یکی از این سه تا جلو بایستند، خودشان از زیرش در می رفتند. این به آن حواله می کرد، آن یکی به این . بالاخره زور دو تا مهدی ها بیش تر شد، اسدی را فرستادند جلو. بعد از نماز شام خوردیم .برای آوردن غذا و کمک به چیدن سفره از هم سبقت می گرفتند. غذا را خودشان سه تایی برای بچه ها آوردند . نان و ماست.